قصاص خواستن. (آنندراج). طلب خون کردن. خونخواهی نمودن. (یادداشت بخط مؤلف) : جهان را عشق عالم سوز اگر بر یکدگر سوزد که خون شبنم از خورشید عالمتاب می جوید. صائب (از آنندراج)
قصاص خواستن. (آنندراج). طلب خون کردن. خونخواهی نمودن. (یادداشت بخط مؤلف) : جهان را عشق عالم سوز اگر بر یکدگر سوزد که خون شبنم از خورشید عالمتاب می جوید. صائب (از آنندراج)
استصواب. استشارت. نظر خواستن. مشورت خواستن. طلب اظهار نظر: چو دارا در آن داوری رای جست دل رایزن بود در رای سست. نظامی. ، اظهار نظر کردن. اظهار عقیده کردن. بیان نظریه و عقیده کردن: خلاف رای سلطان رای جستن بخون خویش باشد دست شستن. سعدی
استصواب. استشارت. نظر خواستن. مشورت خواستن. طلب اظهار نظر: چو دارا در آن داوری رای جست دل رایزن بود در رای سست. نظامی. ، اظهار نظر کردن. اظهار عقیده کردن. بیان نظریه و عقیده کردن: خلاف رای سلطان رای جستن بخون خویش باشد دست شستن. سعدی
پینه بستن دست از کار. (یادداشت مؤلف) : شثن، شوخ بستن دست. کنب، شوخ بستن دست از عمل. (منتهی الارب). درشت و سخت و هنگفت شدن دست از کار و محنت و مزدوری و پینه بستن آن. (ناظم الاطباء)
پینه بستن دست از کار. (یادداشت مؤلف) : شَثَن، شوخ بستن دست. کَنَب، شوخ بستن دست از عمل. (منتهی الارب). درشت و سخت و هنگفت شدن دست از کار و محنت و مزدوری و پینه بستن آن. (ناظم الاطباء)
در شعر زیر از فردوسی ظاهراً کنایه از جستن بخت و اقبال است: از آن پس که بنمود پنجاه وهشت بسر بر فراوان شگفتی گذشت همی آز کمتر نگردد بسال همی روز جویم بتقویم و فال. فردوسی
در شعر زیر از فردوسی ظاهراً کنایه از جستن بخت و اقبال است: از آن پس که بنمود پنجاه وهشت بسر بر فراوان شگفتی گذشت همی آز کمتر نگردد بسال همی روز جویم بتقویم و فال. فردوسی
تشفی. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : کون و مکان را شفا قران کریم است چون تو نجویی شفابه درد بپایی. ناصرخسرو. درد تو جراحتی است ناسور از زخم اجل شفات جویم. خاقانی
تشفی. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : کون و مکان را شفا قُران کریم است چون تو نجویی شفابه درد بپایی. ناصرخسرو. درد تو جراحتی است ناسور از زخم اجل شفات جویم. خاقانی